زیبایی های زندگی

زیبایی های زندگی

زیبایی های زندگی

زیبایی های زندگی

دلنوشته زیبا و احساسی از زندگی

دلنوشته زندگی



دلنوشته زندگی جدید

مغرور نباشید وقتی پرنده ای زنده است،مورچه را می خورد.


وقتی می میرد مورچه٬ او را می خورد!


شرایط به مرور زمان تغییر میکند!


هیچوقت کسی را تحقیر نکنید!


شاید امروز قدرتمند باشید ، اما... زمان از شما قدرتمندتر است


یک درخت، هزاران چوب کبریت را می سازد،


اما وقتی زمانش برسد ،


یک چوب کبریت می تواند هزاران درخت را بسوزاند



دلنوشته زندگی



دلنوشته زندگی

99 درصد بیماریهای جسمانی محصول بیماریهای روانی است

عامل اصلی بیماری اینست که آدم از خودش راضی نیست و شب که می خواهد بخوابد باطنش از او می پرسد که امروز چه کار کردی؟

دل چه کسی را خوش کردی؟

چه کسی را امروز شاد کردی؟

خانم امیلی برونته می گوید:

شب که میشود کارهایت را بگذار روی میز؛ اگر دیدی دربین آنها یک لبخندی هست که مثل یک خورشید تابیده و دل یکی گرم شده ،آن روزت را باطل نکردی

دارایی انسان شادیهایی است که تولید کرده و همین شادی هاست که به انسان لذت می دهد و برکت پشت برکت به انسان می رسد.

هر روز که بیدار میشوی با خودت عهد ببند امروز حداقل دل یک نفر را شاد کنی



دلنوشته زندگی



جدیدترین دلنوشته زندگی

بیشترین ضربه ها را خوبترین آدم ها می خورند


برای خوبی هایتان حد تعیین کنید


و هرکس را به اندازه لیاقتش بها دهید نه به اندازه مرامتان ...


زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است !


تا می تازی با تو می تازند ، زمین که خوردی، آنهایی که جلوتر بودند ،


هرگز برای تو به عقب باز نمی گردند !


و آنهایی که عقب بودند،


به داغ روزهایی که می تاختی تو را لگد مال خواهند کرد !


در عجبم از مردمی که به دنبال دنیایی هستند


که روز به روز از آن دورتر می شوند ، و غافلند از آخرتی


که روز به روز به آن نزدیک تر می شوند



دلنوشته زندگی



متن های زیبا و دلنوشته زندگی

وقتی گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است


همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند..


باد باعث طراوتش میشود


آب باعث رشدش میشود


و آفتاب پختگی و کمال میبخشد


اما …


به محض پاره شدن آن بند و جدا شدن از درخت،


آب باعث گندیدگی


باد باعث پلاسیدگی


و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود..


بنده بودن یعنی همین، یعنی بند به خدا بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در نابودی ما مؤثر خواهد بود.


پول، قدرت، شهرت، زیبایی... تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود.

چگونه زیبایی های زندگی را ببینیم؟

برای همه چیزهایی که داری ارزش قائل شو و هر وقت حالت بد بود بدون که آدم هایی هستند که توی همین روز، روزهای بدتری دارند. روزهایی که حتی تو تصوری از آنها نداری.


زیبایی زندگی



به قول دوستی، خوشبختی این نیست که زیبا باشی، خوشبختی اینه که زندگی را زیبا ببینی.

خوشبختی این نیست که مشکلی نداشته باشی، خوشبختی اینه که با مشکلاتت مشکلی نداشته باشی. 

گاهی اوقات قصه های زندگی ما فقط یک قصه اند و روایت عجیب تری ندارند ولی ما آنها را غصه می پنداریم و هر روز برای خودمون بزرگترش می کنیم . گاهی اوقات عرصه به هممون تنگ میشه و زیباترین زیبایی ها را در اطرافمان نمی بینیم. 

یه آسمون آبی، یک طلوع متفاوت، یک شهر پر از آدم هایی که دوست داشتنی اند و لزوما دزد و نا مهربون و غیر طبیعی نیستند. یک گلدون زیبا که گلهاش تا پایین بالکن همسایه اومده و فقط برای دل رهگذرها آب داده می شود. یه ذره برف، یه قطره بارون که همشون عاشقانه و بی منت می بارند و می تونند به جای اینکه ما را یاد خاره های بدمون بندازند، به زیباترین شکل ممکن یادآور تمیزی و لطافت و آرامش باشند. 

زیبایی توی لبخندی کودکی خلاصه میشه که آرام و بی گناه کنارمون خوابیده است . 

زیبایی توی خستگی شب هایی است که تا دیروقت کار می کنیم و این یعنی: شغل داریم. 

زیبایی همون چروک صورت است که آینه بلند و بی پروا نشانمان می دهد و به معنی این است که فرصت بیشتر زندگی کردن را داشته ایم.

به مشکلاتمون که فکر کنیم حل که نمی شوند هیچ، به دردآورترین لحظات تبدیل می شوند و روزی سر بلند می کنیم و می بینیم که چندان که باید، زندگی نکرده ایم ......

برای داشته هایمان ارزش قائل شویم و درست بیاندیشیم. 

برای نداشته هایمان ، شکر کنیم و زیبایی های زندگیهایمان را قدر بدانیم که برای خیلی ها آرزو است. برای خیلی از آدم های این شهر زیبایی های ساده ای آرزوست که به چشم ما نمی آید و ساده از کنارشان می گذریم.


شما را به جایی می برم که در آنجا اثری از مشکلات نباشد. همه راضی و خوشحال به دنبال او حرکت می کنند و می رسند به قبرستان شهر!

برای کودکی در جنوبی ترین منطقه شهرمان حتی یک بادکنک ساده قرمز رنگ آرزوست و ما زیباترین عروسک ها و اسباب بازی ها را برای کودکانمان می خریم . 

برای مادری، فقط صاف و بدون عصا راه رفتن آرزوست و برای دختری دم بخت، تنها داشتن اسبابی ساده برای شروع یک زندگی آبرومند. شاید در گوشه کنار این دنیای پر از هیاهو ، داشتن یک وعده غذای گرم، لباسی تمیز نه چندان نو، آرامش و امنیت و حتی فقط زنده بودن در کنار کسانی که دوستشان داری، آرزو باشد.


اینکه شب را آرام بخوابی و صبح با صدای لطیف مادرانه بلند شوی و پدر با نان تازه وارد شود، برای قشر عظیمی از مردم جهان حسرت است. اینکه در هراس از بمب و موشک و اسلحه و رگبار و مرگ نباشی، خوشبختی است. زیبایی های زندگی  را ببینیم که برای عده زیادی کمیابند. 

یاد یک قصه ای در کودکی افتادم که پدربزرگم همیشه تعریف می کرد و دقیقا نمی دونم از کدوم کتاب خونده بود. 

می گفت که آدم های یک شهر پیش حاکم اونجا می روند و از وضعیت مالی و کاری و مشکلاتشان شکایت می کنند. حاکم که مرد بسیار دانا و کاملی بوده، هر بار آنها را به صبر و تلاش دعوت می کرده ولی فایده ندارد و اعتراضات ادامه پیدا می کند. حاکم همه معترضین را جمع می کند و به آنها می گوید: شما را به جایی می برم که در آنجا اثری از مشکلات نباشد. همه راضی و خوشحال به دنبال او حرکت می کنند و می رسند به قبرستان شهر. 

حاکم می گوید: اینجا تنها جایی است که هیچ مشکلی برای کسی وجود ندارد و همه راحت  آسوده خوابیده اند. مردم با تعجب به هم نگاه می کنند و می فهمند تنها جایی که برای آرامش ابدی در نظر گرفته شده است، مرگ انسانها است .